جنگ با نفس

به خدا نزدیک شویم

جنگ با نفس

به خدا نزدیک شویم

نیایش

نیایش ، برترین جلوه عشق است . نیایش با دعا خواندن تفاوت اساسی دارد دعا خواندن ازسر

  می جوشد ونیایش ازدل. آنها کلمات اند ونیایش سکوت محض .

  خدا، همه چیزرا می داند.  بنابراین ، به کلمات ما احتیاجی ندارد او پیش از آنکه ما بگوئیم

  شنیده است . نیایش محاوره نیست ، بلکه ارتباطی است در سکوت وخلوت .

  نباید چیزی گفت ، نباید چیزی خواست ، نباید چیزی طلب کرد، زیرا پیشاپیش همه چیز داده

  شده است .

  خدا پیش ازآنکه تواو را بخوانی ، تو را خوانده است . در آن خلوت درون ، جائی که کلمه ئی

  رد و بدل نمی شود، برای نخستین بار صدای نجوا گرخداوند را می شنوی . این صدا را

  فقط در آن سکوت وسکون عظیم میتوان شنید .این صدا فقط درقلب طنین می اندازد ، هنگامی

  که دل را از هیاهوی دلمشغولی ها خالی کردی ، نجوای او بگوش می رسد .

  در واقع ، این دل توست که با تو سخن می گوید . دل در این هنگام ، همچو نی بر لبان خداوند

  نشسته است و به آهنگ او مترنم است . حتی در این ساحت نیز پیام در قالب کلمات به گوش

  نمی رسد ، بلکه او بی کلام سخن می گوید .

  او، تو را با احساس سپاس و قدردانی ، سرشارمی سازد و تو را لبریزازحضورحقیقت در

  ساحت جانت می کند. او ، همه این کارها را بدون واسطه کلمات انجام می دهد . بدون کلمات

  وفقط در قلمرو احساس و تجربه

دروغ از منظر قرآن و روایات

 

 دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد ، دروغ گفتن جایز نمی باشد.

دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم می کند و در میان مردم بی اعتبار می نماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار می سازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.

علت اصلی دروغ ، عقده حقارت و خود کم بینی انسان دروغگو است و این یکی از نکات روانی است که به عنوان روانشناسی اخلاقی در کلمات معصومین به آن اشاره شده است.

سرچشمه دروغ نیز گاهی به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و ...است که شخص از این وسیله نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می گیرد.

ابزار بسیاری از گناهان دروغ است اینکه افراد دروغگو بدبینی و سوء ظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه می دهند، با دروغ هزار گونه تملق می گویند و یکی از راههای درمان دروغ این می باشد که قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن متوجه ساخت و نیز باید باید متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره ای از موارد نفع شخصی دارد ولی نفعش بسیار آنی و زودگذر است و یکی دیگر از موثرترین راههای درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایه های ایمان در دل آنان است و باید محیط های تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدریجا طبق اصل محاکات و تاثیرپذیری محیط وجود آنها از این رذیله پاک گردد.

در سراسر جهان هستی قانون صداقت و صراحت و حقیقت جاری است . هر چند به حسب ظاهر در عالم هستی تضادها و تعارض هایی دیده می شود ولی دروغ و خیانت در طبیعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقایق ناب را در طبیعت و هستی باید جستجو کرد و از زبان آفرینش باید شنید. مگر جز این است که تمام قوانین علمی و فلسفی برداشتی است نسبی از جهان هستی و قوانین حاکم بر آن و طالبان حقیقت همه و همه در اسرار هستی می اندیشند و از آن الهام می گیرند و جز با هستی و قوانین حاکم بر آن سروکاری ندارند؟

خلاصه کلام آنکه بنای خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستی استوار است ، لکن این انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه می دهد، زیرا باطل محض را نمی شود به مردم ارائه داد که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع می کند.

خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع با صداقت و راستی با بندگانش سخن می گوید و می فرماید که صداقت برای شما بهتر است. علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند« ولکن یُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَیُمزجان ...»(1) مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و در هم می آمیزند و از این راه ، باطل را به خورد مردم می دهند.

یکی از محرمات و آفت های خطرناک زبان، دروغ گفتن است و دروغ از گناهان کبیره می باشد.(2)

معنای دروغ

کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معنی دروغ گفتن می باشد. صحاح و قاموس و اقرب و ... هر دو وزن را مصدر گفته اند ولی استعمال قرآن نشان میدهد که کذب بر وزن وزر مصدر است.(3)

کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معنی دروغ مثل « یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِب‏» (4) چون کذب مفعول به یفترون است لذا اسم است نه مصدر یعنی بر خدا دروغ می بندند.

 تکذیب آن است که دیگری را به دروغ نسبت دهی و بگویی دروغ می گوید.

 کذّاب مبالغه است یعنی بسیار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب(5)» .

 کاذبه مصدر است مثل عاقبه ، عافیه و باقیه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَة»(6)

 کذب در لغت به معنای عدم مطابقت است و همانگونه که سخن به دروغ متّصف می شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف می گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است ، همانگونه که عمل مخالف با سخن و وعده نیز دروغ است.(7)

دروغ از منظر آیات و روایات:

آیات و روایات بسیاری در زمینه زشتی دروغ سخن می گویند و آیات تکان دهنده ای حتی دروغگ را در ردیف کافران و منکران آیات الهی می شمارند.

« إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُون‏»(8) گرچه در این آیه دروغ و افترا بر خدا و پیامبر است ولی به هر حال زشتی دروغ اجمالا در این آیه مجسم شده است و در تعلیمات اسلام به مساله راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آن را در زیر می آوریم.

    دروغ سرچشمه همه گناهان

در روایات اسلامی دروغ به عنوان " کلید گناهان" شمرده شده است، على (ع) مى‏فرماید: « الصدق یهدى الى‏ البر، و البر یهدى الى الجنة»(9) " راستگویى دعوت به نیکوکارى مى‏کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت".

در حدیثى از امام باقر( ع) مى‏خوانیم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، و الکذب شر من الشراب» "(10) خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهایى قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلى زشتیها و بدیها عقل است و مشروبات الکلى عقل را از کار مى‏اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است" .

امام حسن عسکرى (ع) مى‏فرماید: «جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحها الکذب»(11)" تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است" .

رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمى‏تواند، راستگو باشد، چرا که راستگویى موجب رسوایى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا باید متوسل به دروغ شود. و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى‏کند، و راستگویى محدود.

اتفاقا این حقیقت در حدیثى که از پیامبر (ص) نقل شده ،کاملا تجسم یافته، حدیث چنین است:

شخصى به حضور پیامبر( ص) رسید، عرض کرد نماز مى‏خوانم و عمل منافى عفت انجام مى‏دهم، دروغ هم مى‏گویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر( ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید: هنگامى که خارج شد، وسوسه‏هاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر( ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید، بگوید چنین عملى را مرتکب نشده است، اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جارى مى‏شود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید.

    دروغ سرچشمه نفاق است

چرا که راستگویى یعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر این دروغ ناهماهنگى این دو است، و نفاق نیز چیزى جز تفاوت ظاهر و باطن نیست.

در آیه 77 سوره توبه مى‏خوانیم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ:"(12)اعمال آنها نفاقى در دلهایشان تا روز قیامت ایجاد کرد، به خاطر اینکه عهد خدا را شکستند و به خاطر اینکه دروغ مى‏گفتند".

    دروغ با ایمان سازگار نیست

این واقعیت نه تنها در قرآن بلکه در احادیث نیز ثابت می شود: در حدیثى چنین مى‏خوانیم: سئل رسول اللَّه (ص) یکون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قیل و یکون بخیلا؟ قال نعم، قیل یکون کذابا؟ قال لا!" (13) از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیانا) بخیل باشد فرمود: آرى، پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه"!  

چرا که دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.

و نیز به همین دلیل این سخن از امیر مؤمنان (ع)نقل شده است:

«لا یجد العبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده»(14)

" بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی" .

    دروغ نابود کننده سرمایه اطمینان است

مى‏دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومى است، و مهمترین چیزى که این سرمایه را به نابودى مى‏کشاند دروغ و خیانت و تقلب است، و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویى و ترک دروغ در تعلیمات اسلامى همین موضوع است.

در احادیث اسلامى مى‏خوانیم که پیشوایان دین از دوستى با چند طایفه از جمله دروغگویان شدیدا نهى کردند، چرا که آنها قابل اطمینان نیستند.

على( ع ) در کلمات قصارش مى‏فرماید:

«ایاک و مصادقة الکذاب فانه کالسراب، یقرب علیک البعید، و یبعد علیک القریب»(15)

" از دوستى با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور مى‏سازد" .

خدا نکند کسی معروف شود به دروغگویی که هیچ چیز شاید بیشتر از این به حیثیت انسان لطمه نمی زند.(16)

البته سخن در باره زشتیهاى دروغ و فلسفه آن و همچنین علل پیدایش دروغگویى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسیار زیاد است که باید آن را در کتب اخلاق جستجو کرد.

سوگند دروغ

یکی از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. این عمل از زشت ترین گناهان و فاحش ترین عیوب است.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندی به خدا یاد کند که به اندازه بال پشه ای دروغ در آن باشد نقطه ای سیاه در قلبش پدید می آید و تا روز قیامت باقی می ماند»

حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خیانت بزرگی است که به برادرت چیزی بگویی که تو را تصدیق کند و تو به او دروغ گفته باشی»

پیامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فردای قیامت خدا با آنها سخن نمی گوید و به آنها توجه نمی کند و آنها را از گناهانشان تزکیه نمی کند اول کسانی که چون چیزی ببخشند منت می گذارند دوم کسانی که کالای خود را با سوگند دروغ به فروش می رسانند و سوم انسانهای متکبر.»

 

    دروغ در ردیف شرک به خدا

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: « آیا شما را از بزرگترین گناهان خبر ندهم ؟بزرگترین گناه شرک به خدا و درفتاری نسبت به پدر و مادر و دروغ گفتن است»(17)

دروغ از پستى انسان است

پیامبر(ص) می فرمایند:« دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به سبب پستی نفسش» (18)

   دروغ هم گناه است و هم مقدمه فتنه‏ها

علی(ع):« دروغ انسان را به سوی بدیها هدایت می کند و بدیها نیز به سوی آتش جهنم»(19)

    تمام انبیاء دروغ را تحریم کردند

امام صادق(ع) فرموده اند:« خدای عزوجل انبیاء را مبعوث نکرد مگر به راستی سخن و اداء امانت به نیک و فاجر» (20)

    دروغ سبب خرابی ایمان می شود

امام باقر(ع) می فرماید« دروغ ویران کننده ایمان است».

    دروغ بدترین بیماری

حضرت علی (ع) می فرماید« بیماری دروغ ، زشت ترین بیماری است» (21)

    روزی انسان در ارتباط با خدا

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: « دروغ روزی انسان را کم می کند»

    دروغ بدترین رباها

رسول خدا(ص) فرمودند:« بدترین و بالاترین رباها دروغ است» (زیرا در ربای اقتصادی سرمایه افراد از میان می رود لکن در دروغ اصل ایمان خدشه دار می شودو ربا خوار مالى دارد و آن را زیاد مى‏کند و دروغ گو از هیچ، چیزى درست مى‏کند). أَرْبَى الرِّبَا الْکذِبُ(22)

    دروغ فراموشی می آورد

امام صادق(ع) فرمودند:« خداوند فراموشی را بر دروغ پردازان مسلط می سازد که انسان علاوه بر اینکه لازم است خود از دروغ گفتن بپرهیزد بایستی از همنشینی و دوستی با افراد دروغگو خودداری کند». قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْکذَّابِینَ النِّسْیانَ (23)

از امام صادق(ع) نقل شده که امیرالمومنین علی(ع) مکرر بالای منبر می فرمود« سزاوار است انسان مسلمان از دوستی با سه کس دوری کند: پر روی بی باک و تبه کار – احمق و دروغگو سپس درباره دروغگو فرمود زندگی کردن با دروغگو برای تو سزاوار نیست چون سخنان تو را برای دیگران و سخنان دیگران را برای تو بازگو می کند و هرگاه داستانی را به پایان رساند ، داستان دیگری به آن می افزاید تا آنجا که اگر راست گوید کسی باور نکند».

امیرالمومنین علی(ع) در ضمن حدیثی به امام حسن مجتبی(ع) فرمود« از دوستی با دروغگو برحذر باش زیرا او مانند سراب است که در نظرت دور را نزدیک و نزدیک را دور می سازد»

امام باقر(ع) می فرماید:« خدای تعالی بر بدی ها قفل های فراوانی زده و شراب را کلید آن قرار داده است اما دروغ از شراب بدتر است».

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند:« خیانت بزرگی است که با برادرت سخنی بگویی که او تو را تصدیق کند و تو به او دروغ گفته باشی (24) و نیز می فرماید: دروغ روزی را کم می کند و ممکن است مومن هر خصلتی پیدا کند و حتی با همان خصلت بمیرد اما به خیانت و دروغ آلوده نمی شود».

امیرالمومنین(ع) فرمودند:« بزرگترین کژی ها و لغزشها نزد خدا زبان دروغ پرداز است«.

امام باقر(ع) می فرمایند:« دروغ مایه ویرانی ایمان است».

مواردی که دروغ گفتن جایز است

چنانچه گفته شد دروغ بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاق و گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در کار نباشد گفتن دروغ جایز نیست.

مقام ضرورت و ناچاری

قرآن کریم تقیه را در مقام اکراه و اضطرار جایز دانسته و بدیهی است که تقیه از مصادیق دروغ و خلاف واقع است و انسان در مقام اضطرار می تواند عقیده خود را پنهان کند و بر خلاف عقیده و ایمانش گواهی دهد.

از رسول خدا(ص) نقل شده است که:« ما من شیء إلا و قد أحله الله لمن إضطر ألیه»(25)  هیچ کاری نیست جز آنکه خداوند آنرا برای کسیکه ناچار شده باشد حلال کرده است.

در باب رفع ضرر احادیثی به تواتر رسیده که انسان به خاطر جلوگیری از ضرر مالی و جانی و عرضی و... می تواند سوگند دروغ یاد کند.

    اصلاح میان مردم

یعنی در صورتی که انسان برای ایجاد الفت و محبت و رفع کینه و کدورت دروغ بگوید و بدین وسیله میان آنها صلح و صفا و صمیمیت برقرار کند که در این موارد دروغ حرام نیست.

در وصیت پیانبر(ص) به علی (ع)آمده است که ای علی خداوند دروغ مصلحت آمیز را دوست دارد و از راست فتنه انگیز بیزار است»(26)

    خدعه و نیرنگ

شک نیست که جنگ یک ضرورت دینی و اجتماعی است که به دلایل مختلف عقیدتی، سیاسی و اقتصادی و... بر ملتها و جوامع بشری الزام یا تحمیل می گردد و معمولا برای خروج از این تحمیل و رهایی از این مخمصه و سرعت بخشیدن به شکست دشمن از وسایلی استفاده می شود که در مواقع عادی جایز نیست. یکی از این موارد مهم غافلگیری دشمن است که در این راستا عنصر خدعه و نیرنگ می تواند وسیله خوبی باشد. در وصایای رسول(ص)به علی(ع)آمده است:« ای علی سه چیز است که دروغ بر آنها نیکوست: خدعه و نیرنگ در جنگ – وعده به همسر و اصلاح میان مردم»(27)

    وعده به خانواده و همسر

در دین مقدس اسلام نفقه(هزینه زندگی)زن و فرزند به عهده مرد است . البته نفقه به تناسب امکانات و در حدّ میانه روی است و بیش از آن لزومی ندارد ولی چون بسیاری از اوقات در اثر زیاده طلبی و چشم و هم چشمی تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و بیش از حد کفایت است در چنین وضعی مرد بر سر دوراهی قرار می گیرد که یا باید با برخورد منفی و ردّ صریح در برابر خواسته های آنان موضع گیری کند و یا با برخورد امیدوار کننده و وعده های مصلحتی تا حدودی آنها را راضی و قانع نماید. اما باید در نظر داشت که اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانه های پوچ و بی اساس به خانواده اش دروغ بگوید علاوه بر آنکه از نظر تربیتی آثار بدی در پی دارد حسّ اعتماد و اطمینان را در اعضای خانواده از بین می برد و جایگاه رفیع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آنرا در معرض سقوط قرار می دهد و در نتیجه اساس خانواده از بین می رود.

 

آثار دروغ

دروغ به جز آثار سوء اخلاقی که در شاکله خود انسان دارد بنیان و شالوده جامعه را ویران می کند مثل موشهایی که سد سبا را با آن استحکام ویران کردند. دروغ در خانه ، دروغ در مدرسه ، دروغ در بازار و محله و اداره و ... نظام خانواده و مدرسه و بازار و اداره و... را از هم می پاشد. دروغ آثار زیانباری از جهت فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی به دنبال دارد .

بی آبرویی

امام علی(ع):«الکذب یزری بالانسان» (28)

رسوایی

« والله مخرج ما کنتم تکتمون»(29)

به قول علامه طباطبایی هر جزء نظام هستی با اجزاء دیگر و لوازمش مرتبط است . دروغگو اگر چیزی را پنهان کند لوازمش را چه کند لذا زود رسوا می شود. بر فرض گرگ یوسف را درید پیراهنش چرا سالم است؟ گندم کاشتی پس چرا جو سبز شد همین است که قرآن می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّار»(30)

« ْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب‏»(31)

دروغ گو در اضطرار است

پیامبر(ص):« راستی آرامش است ولی دروغ هراس است»(32) دروغگو در هیجان است که مبادا حرف امروزش با فردا تضاد داشته باشد

سرچشمه دروغ

همانطور که در سابق هم اشاره شد دروغ معمولا از یکی از نقاط ضعف روحی سرچشمه می گیرد.

گاهی از ضعف ایمان که انسان خدا را شاهد نمی داندیا به خاطر تبرئه خودیا به قصد تفریح و شوخی: علی(ع):« بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی»(33)

گاهی انسان به خاطر ترس از فقر ، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعیت و مقام دروغ می گوید . زمانی به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و شهرت دیگری زبان به دروغ می گشاید و از این وظیفه نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می گیرد. گاهی تعصب های شدید و حبّ و بغض های افراطی سبب می شود که انسان به نفع کسی که مورد علاقه اوست یا به زیان کسی که مورد نفرت و کینه او می باشد بر خلاف واقع سخن بگوید. زمانی برای آنکه خود را بیش از آنچه که هست بنمایاند و اظهار علم کند دروغ می گوید. ولی در تمام این صفات رذیله که ریشه صفت دروغ را تشکیل می دهد باید از کمبود شخصیت و ضعف ایمان نام برد.

یکی دیگر از عوامل مهم دروغگویی ، احساس کمبود شخصیت و عقده حقارت است کسانی که گرفتار چنین عقیده ای هستند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتی را که در خود احساس می کنند جبران می کنند . و گاهی نیز به خاطر عدم توجه به مضارّ دروغ و اهمیت راستگویی یا آلودگی محیط خانوادگی یا محیط اجتماع و معاشرین این رذیله در انسان ریشه می دواند.

تلقین - احساس کمبود- نجات یافتن- خجالت نابجا- دشمنی و حسد- طمع در مال و مقام-نقل همه چیزو پیش گویی ها از دیگر عوامل دروغگویی به شمار می آیند.

 

 عذاب ویژه دروغگویان

دروغگو از نماز شب محروم است در نتیجه از برکاتی که این عبادت بزرگ دارد محروم می ماند که از آن جمله سعه رزق است.عیسی بن مریم(ع) فرمود: « کسی که دروغگوئیش زیاد شود حسن و جمال و وقارش نزد خدا و خلق از بین می رود به طوریکه مردم از او متنفر و منزجر می شوند»(34)

خداوند او را هدایت نمی کند و راه حق را نشان او نمی دهد:«إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب»(35)

دروغگو قابل رفاقت و برادری نیست .حضرت علی(ع):« مسلمان باید از دوستی و برادری دروغگو بپرهیزد زیرا به سبب دروغ گفتن اگر راست هم بگوید باور نمی شود»(36)

 گوش دادن به دروغ

باید دانست همانطور که دروغ بر دروغگو حرام است نقل دیگری هم حرام و همچنین ثبت کردن و نوشتن یا خواندن و گوش دادنش هم حرام می شود

«سمّاعون للکذب» (37)در مذمت گوش فرادادن به دروغ و با علم به اینکه دروغ است آن را مى‏پذیرند چون اگر علم به دروغ بودن آن نداشته باشند صرف شنیدن دروغ صفت مذموم شمرده نمى‏شود

انواع دروغ

انواع و نمونهای متعددی را می توان نام برد اما به عنوان مثال چند نمونه را ذکر می کنیم

دروغهای نامرئی مانند نفاق و ژشتهای خلاف واقع مثل اینکه کسی کتابخانه بزرگی دارد ولی فقط برای زیبائیش تهیه شده است.

دروغهای عملی مانند ریا و تکذیب حرف راست که این هم دروغ عملی است . نوشتن دروغ و اشاره دروغ و تدلیس یعنی زیبا جلوه دادن جنس هم از مصادیق این گروه اند.

 دروغهای عادی و رایج مانند تعارفات معمولی و تعریف خواب با کم و زیاد کردن.

دروغهای مکتبی مانند : تحریف و کج فهمی و کتمان.

توریه چیست؟

توریه بر وزن توصیه به سخنی گفته می شود که از ظاهر آن چیزی فهمیده می شود درحالیکه منظور گوینده چیز دیگری است. در معنی توریه چنین گفته اند: توریه عبارت از این است که انسان کلامی بگوید و از آن معنی مطابق واقع اراده نموده ولی آن کلام طوریست که شنونده معنی دیگری از آن می فهمد و منظور گوینده نیز همین است که در عین اراده معنی صحیح ، مخاطب چیز دیگری بفهمد .

مشهور در میان فقهای ما این است که در مواردی که دروغ به خاطر ضرورتی تجویز می شود از توریه باید استفاده کرد و تا توریه ممکن است نباید دروغ صریح گفت.

آیا توریه جزء دروغ نیست ؟

آنچه در اینجا کاملا حایز اهمیت است این است که روشن شود آیا توریه داخل در ادله کذب می باشد به طور کلی سه قول دیده می شود : گروهی معتقدند توریه اصلا دروغ نیست و لذا گفته اند باید در موارد ضرورت چنان سخن بگوید که از دروغ خارج گردد. گروه دوم توریه را داخل در کذب می دانند و گروه سوم می گویند توریه مصداق کذب است ولی میزان قبح و فساد آن از کذب معمولی کمتر است.

 

راه درمان دروغ

با توجه به عواملی که در ایجاد این صفت و ریشه دارساختن آن موثر است راه درمان آن نسبتا روشن خواهد بود و به طور کلی برای درمان این انحراف اخلاقی باید از طریق زیر اقدام نمود:

قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی ، فردی و اجتماعی این رذیله زشت متوجه ساخت و با تدبیر و تفکر در آیات قرآن کریم و سخنان پیشوایان بزرگ دین و تجزیه و تحلیل گذشته و گفتار بزرگان به این نکته برسید که دروغ در پاره ای از موارد هر چند نفع شخصی نیز داشته باشد نفعی آنی و زود گذر است.و هیچ سرمایه ای برای یک انسان در اجتماع بالاتر از سرمایه اعتماد و اطمینان مردم نسبت به وی نیست که بزرگترین دشمن آن همین دروغ است.

ایجاد شخصیت: یکی دیگر از موثرترین طرق درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد است زیرا همانطور که دانستیم یکی از عوامل مهم روانی دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصیت است و در حقیقت دروغ گفتن یک نوع عکس العمل برای جبران این موضوع است.اگر مبتلایان به دروغ احساس کنند صاحب نیروها و استعدادهایی در درون خود هستند که با پرورش آنها می توانند ارزش و شخصیت خود را بالا ببرند نیازی به توسل جستن به دروغ برای ایجاد شخصیت قلابی در خود نمی بینند به علاوه باید اینگونه افراد را متوجه ساخت که ارزش اجتماعی یک انسان راستگو بالاتر است ازهر سرمایه مادی و چیزی با آن برابری نمی کند.

کوشش برای تقویت پایه های ایمان به خدا در دل مبتلایان و توجه دادن آنها به این حقیقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر برحل تمام مشکلاتی است که افراد ضعیف الایمان به خاطر آن به دروغ پناه می برند . راستگویان در برابر حوادث گوناگون بر خدا تکیه دارند ولی دروغگوها در این گونه موارد تنهایند.

و برای درمان دروغ راههای بسیاری وجود دارد که بویژه در کلام ائمه معصومین به آنها طی احادیثی اشاره شده است.

 

توبه

هان ای برادر وای خواهر مسلمان! تا دیر نشده توبه کن که وقت تنگ است. ببینید خداوند تعالی با چه لحنی با بندگان خود سخن می‌گوید:
الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله و ما نزل من الحق؟...
آیا وقت آن نرسیده است که مؤمنان دلهایشان به یاد خدا خاشع گردد و خود در برابر قرآن خاضع شوند؟

img/daneshnameh_up/3/3c/CAK9MNCD.jpg



تمام علمای اسلام در وجوب و لزوم توبه اتفاق نظر دارند و در متن قرآن مجید کراراً به آن امر شده است. در آیه 8 سوره تحریم می‌خوانیم:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید به سوی خدا باز گردید، توبه کنید، توبه‌ای خالص و بی‌شائبه، امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است داخل کند.

همه انبیاء الهی هنگامی که برای هدایت امتهای منحرف مأموریت می‌یافتند یکی از نخستین گامهایشان دعوت به توبه بود، چرا که بدون توبه و شستن لوح دل از نقش گناه، جایی برای نقش توحید و فضائل نیست.

علاوه بر این دلیل دلیل عقلی روشنی بر وجوب توبه داریم و آن اینکه عقل حاکم بر این است که در برابر عذاب الهی خواه یقین باشد یا احتمالی باید وسیله نجاتی فراهم ساخت و با توجه به اینکه توبه مهمترین وسیله نجات است، عقل آن را واجب می‌شمرد، چگونه افراد گنهکار خود را از عذاب الهی در دنیا و آخرت می‌توانند محفوظ بشمرند در حالی که توبه نکرده باشند.

آری! توبه واجب است هم به دلیل صراحت آیات قرآن مجید و هم روایات اسلامی و هم دلیل عقل و از این گذشته وجوب توبه در میان تمام علمای اسلام مسلم و قطعی است.

نمونه احادیثی در مورد توبه

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : توبه گذشته ها را مى پوشاند. امام على علیه‌السلام : توبه رحمت را فرود مى آورد.

هیچ واسطه و شفیعى کاراتر از توبه نیست .
توبه خالصانه گناه را مى زداید.

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : کسى که از گناه توبه کند مانند کسى است که گناهى نکرده باشد.
امام على علیه‌السلام : توبه خوب گناه را پاک مى کند.

مقام توبه گر

(همانا خداوند توبه گران و پاکیزگان را دوست مى دارد). پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : نزد خدا چیزى محبوبتر از مرد یا زن توبه گر نیست .
امام باقر علیه‌السلام : یکى از محبوبترین بندگان خدا نزد خداوند فتنه گرى است که توبه کند.
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : همه آدمیان خطا مى کنند و بهترین خطاکاران توبه کنندگانند.

هـان ! سـوگـنـد به خدا که شادى خداوند از توبه بنده اش بیشتر است تا شاد شدن مرد از (پیدا کردن ) شترش .
امام باقر علیه‌السلام : شادى خداوند از توبه بنده اش بیشتر است تا شادى مردى که در شبى تار شتر و ره توشه خود را گم کند و سپس آن را بیابد.
.

نشانه توبه گراز زبان پیامبر

اخلاص عمل براى خدا
فرو گذاشتن باطل
پایبندى به حق
شوق وآزمندى به نیکى .

امام سجاد علیه السلام در مناجاتش

ما را از آنان قرار ده که درختهاى گناهان را در برابر دیدگان دل خود نشاندند و با آب توبه سیرابشان کردند تا آن که برایشان میوه پشیمانى به بار داد.
ایـمـنشان گردانیدى .. .
پس هوشیارى عظیم دست یافتند وجامه خدمتگزارى پوشیدند .

و ما را از آنان قرارده که .. .
پرده هاى آتش خواهشهاى نفس را با ریختن آب توبه کندند و ظرفهاى نادانى را با زلال آب زندگى شستند .

چه زمانی توبه پذیرفته می شود

(کسانى که کارهاى زشت مى کنند و چون مرگشان فرامى رسد مى گویند که اکنون توبه کردیم و نیز آنان که کافر بمیرند, توبه ندارند).
(کسانى که بعد از ایمان آوردن کافر شدند و بر کفر خود افزودند توبه شان پذیرفته نخواهد شد)
امـام صـادق علیه اسلام در پاسخ به سؤال از آیه (کسانى که کارهاى زشت مى کنند ...) آن زمانى است که امر آخرت رامشاهده کنند.

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : هر کس , پیش از مشاهده , توبه کند خداوند توبه اش را مى پذیرد.
خداى تعالى توبه بنده را, پیش از آن که نفسش به شماره افتد, مى پذیرد.
امام باقر علیه‌السلام با دست خود به حلقش اشاره کرد و فرمود: هر گاه جان به این جا برسد عالم (راهى براى ) توبه نداردو جاهل دارد.
امـام صـادق علیه‌السلام بـا دست خویش به گلوى مبارکش اشاره کرده فرمود: هرگاه جان به این جا برسد عالم (راهى به )توبه ندارد.

امـام رضا علیه‌السلام در پاسخ به این پرسش که : چرا خداوند فرعون را با آن که ایمان آورد و به یگانگى او اقرار کرد غرق ساخت ؟
زیرا او هنگامى ایمان آورد که عذاب را مشاهده کرد و ایمان آوردن به هنگام مشاهده عذاب پذیرفته نیست .

پشیمانى نوعى توبه است

امام على علیه‌السلام : پشیمانى یکى از دو توبه است .
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : پشیمانى نوعى توبه است .

امام باقر علیه‌السلام : براى توبه کردن پشیمانى کافى است .
با پشیمانى سخت و آمرزش خواهى فراوان , رشته گناهان گذشته را قطع کن .

امام على علیه‌السلام : پشیمانى از گناه همان آمرزش خواهى است .
پشیمانى از گناه مانع تکرار گناه مى شود.
آن که پشیمان شود توبه کرده است , هر که توبه کند به خدا بازگشته است .

اعتراف حقیقى به گناه

و گروهى دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهاى زشت آمیخته اند.
امام باقر علیه‌السلام : به خدا سوگند تنها آن کس از گناه مى رهد که به آن اعتراف کند. امام على علیه‌السلام : اعتراف راستین اثر ارتکاب گناه را نابود مى کند.

امام باقر علیه‌السلام : سوگند به خدا که خداوند متعال از مردم جز دو کار نخواسته است : به نعمتهاى او اعتراف کنند تا آنان را نعمت فزونتر دهد و به گناهان اقرار ورزند تا گناهانشان را بیامرزد.
امـام عـلـى علیه‌السلام : پـشـیمانى , استغفار است , اعتراف به گناه پوزش خواهى است و انکار آن پاى فشردن بر گناه است .

شفیع و میانجى گنهکار همان اعتراف اوست (به گناهان ) و توبه او همان پوزش خواهى اوست .
گنهکارى که به گناه خویش اعتراف ورزد بهتر است از فرمانبردارى که به کار خویش ببالد.

پـیـامـبـر خـدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند اگـر نشان توبه در توبه گزار آشکار نشود توبه نکرده است
طلبکاران را خشنود سازد
نمازها رااعاده کند
میان مردم فروتنى کند
خود را از شهوات و خواهشهاى نفسانى بدور دارد
با روزه گرفتن گردن خود رانزار کند.

پایه هاى توبه

امام علی علیه‌السلام تـوبه بر چهار پایه استوار است
پشیمانى در دل
آمرزش خواهى به زبان
عمل کردن با اعضاى بدن
تصمیم بر باز نگشتن به گناه


اسـتـغـفـار درجـه والا مـقـامان است و نامى است که پنج معنا در بر دارد 1- پشیمانى از گـذشته
2- تصمیم برترک همیشگى آن
3- آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى ...
4- ایـن که حق هر واجبى را که ضایع کرده اى ادا کنى
5- این که گوشت برآمده از مال حرام را با انـدوهـهـا آب کنى چندان که پوست به استخوان چسبدو میان آن دو گوشتى تازه روید و که سختى طاعت را به تن بچشانى چنان که شیرینى معصیت را به کام او ریخته بودى .

امام زمان (ع)

پدر و مادر امام زمان علیه السلام غیبت صغری و کبری چگونگی غیبت صغری و کبری شمائل حضرت مهدی علیه السلام زندگی شخصی امام عصر چگونه است ؟ نشانه های ظهور امام زمان علیه السلام چیست ؟ وظائف مومنین در زمان غیبت امام زمان علیه السلام اشک های امام زمان علیه السلام مهر بیکران سی و چهار پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان علیه السلام درد دل با امام زمان علیه السلام عکس شهدای دانشجوی شهر ستان کازرون بنام او که خالق یاس ونرگس است یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت ای روح دعا سلام مهدی 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0 آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0 بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0 بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0 بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0 نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0 آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000 میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0 حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0 خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0 پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0 محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0 بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0 آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟ کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟ بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0 یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000 دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0 ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0 ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0 به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0 کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد کاش می شد که در این دیار غربت ومیان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد وهوا میزبان یاسها و نسترنها خاک پای مهدی زهرا شود کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی کاش می شد000 قربانت یاس سفید درباره شهدا زندگینامه و وصیتنامه شهدای دانشجوی شهرستان کازرون با همکاری مسئول پژوهش و تحقیق بنیاد شهید کازرون مداحی مداحان اهل بیت درباره امام زمان زیارت آل یس علیمی : یا ابا صالح مددی طاهری : مولودی امام زمان مولودی امام زمان تیک تاک ...،ثانیه ها،روزها،ماه ها،سال هاو...میگذرد و ما هنوز منتظر یار سفر کرده مان هستیم.به امید ظهور مهدی صاحب الزمان  

برگرفته از:http://progeemamezaman.blogsky.com/

مبارزه با نفس اماره در احادیث

در اسلام برترین جهاد، جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم جهاد اکبر خوانده شده یعنى برتر از جهاد با دشمن که جهاد اصغر نام دارد، اصولا تا جهاد اکبر به معنى واقعى در انسان پیاده نشود در جهاد با دشمن پیروز نخواهد شد. در قرآن کریم صحنه هاى مختلفى از حضور پیامبران و اولیاء الهی در میدان جهاد اکبر ترسیم شده است، که سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر یکى از مهمترین آنها است. خداوند می فرماید: «قد أفلح من زکاها* وقد خاب من دساها» (شمس/ 9و10)؛ که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده؛ و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است!

جهاد با نفس یا جهاد اکبر در روایات
امام علی علیه السلام: «جهاد النفس مهرالجنة»؛ مبارزه با نفس کابین بهشت است.

امام علی (ع): «مجاهدة النفس شیمة النبلاء»؛ مبارزه با نفس خصلت انسانهای شریف و بزرگوار است.

امام علی (ع): «جهاد النفس بالعلم عنوان العقل»؛ مبارزه آگاهانه با نفس سرلوحه خرد و عقل آدمی است.

رسول الله (ص): «المجاهد من جاهد نفسه فی الله»؛ مجاهد کسی است که برای خدا با نفس خود مبارزه کند.

امام علی (ع): «ان المجاهد نفسه علی طاعة الله و عن معاصیه عند الله سبحانه بمنزلة بر شهید»؛ کسی که در مسیر بندگی خدا و دوری از نافرمانی او با نفس خویش مبارزه کند در نزد خداوند جایگاه و مقام نیکوکار شهید را دارد.

امام کاظم علیه السلام: «جاهد نفسک لتردها عن هواها فانه واجب علیک کجهاد عدوک»؛ با نفست مبارزه کن تا آن را از خواهشهایش بازداری که مبارزه با نفس مانند جنگ با دشمنت بر تو واجب است.

امام علی (ع): «افضل الجهاد جهاد النفس عن الهوی و فطامها عن لذات الدنیا»؛ برترین جهاد مبارزه با هوای نفس و بازگرفتن آن از لذتهای دنیاست.

امام صادق (ع) فرمودند: «پیامبر سپاهی را به جنگ فرستاد هنگامی که برگشتند فرمود: خوش آمد می گویم به گروهی که جهاد اصغر را پشت سر گذاشتند در حالی که جهاد اکبرشان باقی مانده است. پرسیدند یا رسول الله جهاد اکبر دیگر چیست؟ فرمودند: مبارزه با نفس است.» شعری از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان آن را می خواندند:
اثا من بالنفس النفیسه ربها *** و لیس لها فی الخلق کلهم ثمن(بحار الانوار، ج 75، ص 135، باب 21)
من نفس خودم را با هیچ موجودی برابر نمی کنم. اگر بخواهی معامله بکنی با نفس خودم، هیچ چیزی را با آن برابر نمی کنم جز پروردگارم. در عوض، فقط او را می گیرم. از آن که بگذرد حاضر نیستم این سرمایه خودم و این خویشتن خودم را بدهم. تمام دنیا و ما فیها را، تمام ماسوی الله را من با این گوهر نفیس برابر نمی کنم.

امام علی (ع): «اعلموا ان الجهاد الاکبر جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا»؛ بدانید که جهاد اکبر مبارزه با نفس است. پس با هواهای نفسانی تان بجنگید تا نیک بخت شوید.

رسول الله (ص): «جاهدوا انفسکم علی شهواتکم تحل قلوبکم الحکمة»؛ با خواهشهای نفسانی تان بجنگید تا دلهایتان را حکمت فرا گیرد.

امام صادق (ع) فرمودند: «نفس خود را همچون دشمنی دان که با او مبارزه می کنی و امانت و عاریه ای که باید آن را برگردانی، زیرا خداوند تو را طبیب نفست قرار داده است و راه سلامت آن را به تو نشان داده و درد و بیماری آن هم برایت روشن شده است و به درمان آن هم راهنمایی شده ای. پس بنگر با نفس خود چه می کنی.»

در حدیث معراج خطاب به پیامبر اکرم (ص) آمده است: «مردم یک بار می میرند، ولی نیکوکاران و آخرت گرایان بر اثر مبارزه با نفسهایشان و مخالفت با خواهشهای درونی شان و ستیز با شیطانی که در رگهایشان جاری است روزی هفتاد بار می میرند.»

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 176 می فرماید: «المؤمن لایمسی و لا یصبح الا ونفسه ظنون عنده»؛ مؤمن خصلتش این است: صبحی را به شام نمی برد و شبی را به صبح نمی آورد مگر اینکه نفسش مورد بدگمانی اوست، همیشه با یک نوع بدگمانی به نفس خود نگاه می کند، مثل آدمی که همسایه خائنی داشته باشد که به او اعتماد ندارد و دائما در فکر این است که این همسایه خیانتی نکند.

حضرت علی علیه السلام: می گوید: مؤمن باید همیشه به نفس خودش به چشم یک خائن و کسی که نمی شود به او اعتماد کرد و مورد بدگمانی و بدبینی است نگاه کند. در حدیث دیگر نفس را به این شکل معرفی کرده اند که: «واجعل نفسک عدوا تجاهده» (وسائل 123 / 11)؛ به نفست به چشم یک دشمن نگاه کن که با او مبارزه می کنی، همیشه به او بدبین باش . پیغمبر اکرم فرمود: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» (محجةالبیضاء 6/5)؛ نفس تو دشمن ترین دشمنان توست.

امیر مؤمنان على (علیه السلام) در دعاى صباح چه زیبا مى فرماید: «و ان خذلنى نصرک عند محاربة النفس و الشیطان فقد وکلنى خذلانک الى حیث النصب و الحرمان»؛ اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان از یارى تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان مى سپارد و امیدى به نجات من نیست.

على (علیه السلام) مى فرماید: المجاهد من جاهد نفسه؛ مجاهد حقیقى کسى است که با هوسهاى سرکش نفس بجنگد . و از امام صادق (علیه السلام) نقل شده: «من ملک نفسه اذا رغب، و اذا رهب، و اذا اشتهى، و اذا غضب، و اذا رضى، حرم الله جسده على النار»؛ کسى که برخویشتن در چند حالت مسلط باشد به هنگام تمایل، و به هنگام ترس و به هنگام شهوت و به هنگام غضب و به هنگام رضایت و خشنودى از کسى (آنچنان بر اراده خویش مسلط باشد که این امور، او را از فرمان خدا منحرف نسازد) خداوند جسد او را بر آتش حرام مى کند. "

علی علیه السلام در وصیت نامه ای که به فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیه السلام می نویسد، می فرماید:
اکرم نفسک من کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فإنک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا «نهج البلاغه، نامه 31/86»؛ پسرکم! نفس خود را گرامی و محترم بدار از این که به یک پستی دچار بشود، زیرا اگر از نفس خود چیزی را باختی و از دست دادی، دیگر هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند. اگر بدنت را از دست بدهی جایش پرشدنی است، تا چه رسد که مال و ثروتت را از دست بدهی. هر چه را از دست بدهی چیز دیگری می تواند جای آن را پر کند (گفت: آنچه عوض دارد گله ندارد) اما یک چیز است که اگر آن را از دست بدهی دیگر جا پر کن ندارد (و آن نفس خودت است). فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا؛ اگر از خود خود، از خویشتن خود چیزی را از دست بدهی، عوض برایش پیدا نمی کنی.

همچنین در یکی از خطابه هایی که در صفین فرمودند و در نهج البلاغه هم هست، دم از پیروزی و غلبه می زند و می گوید اصلا زندگیی که با تو سری خوری و زیر دستی باشد، مردن از آن بهتر است و مردنی که با پیروزی باشد بر چنین زندگی هزاران بار ترجیح دارد. آخرین جمله آن حماسه اش این است: «فالموت فی حیوتکم مقهورین و الحیوه فی موتکم قاهرین»؛ مردن این است که مغلوب و مقهور و تو سری خور دیگران باشید ولو روی زمینه راه بروید، و زندگی این است که پیروز باشید ولو زیر خاک باشید. «نهج البلاغه خطبه 51»

برگرفته از: